نابسندهدیکشنری فارسی به انگلیسیdeficient, inadequate, insufficient, meager, scant, scanty, second-class, sketchy, slim, stingy, tenuous
ناقصدیکشنری عربی به فارسیناقص , ناتمام , ناکامل , از بين رفتني , غير کافي , نابسنده , نا تمام , انجام نشده , پر نشده , معيوب
ناکافیلغتنامه دهخداناکافی . (ص مرکب ) غیر کافی . نامکفی . که کفایت نکند. نابسنده . که بسنده و مکفی نیست . مقابل کافی . رجوع به کافی شود.
تماملغتنامه دهخداتمام . [ ت َ ] (ص ، اِ، ق ) درست و کافی و کامل . (غیاث اللغات ). کافی و بسنده و کامل و بی نقصان . (آنندراج ). درست و کامل و بی عیب . (ناظم الاطباء) : ز نوذر همی
غیرلغتنامه دهخداغیر. [ غ َ ] (ع مص ) دیه دادن . (از اقرب الموارد) . اسم مصدر آن غیرَة است . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || رشک بردن . (دهار). رشک خوردن مرد بر زن خود وبرعکس . (