نابرابردیکشنری فارسی به انگلیسیdifferent, disparate, irreconcilable, lopsided, one-sided, unbalanced, unequal, uneven
نابرابرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت برابر، ناجور، بیتناسب، نامتعادل، ناتراز، متفاوت، ناهمگن نامسطح، اریب مختلف، گوناگون، رنگارنگ سنگین، سَبُک
رقابت نابرابرcontest competitionواژههای مصوب فرهنگستانرقابت بر سر منبعی که بهطور نامساوی در دسترس رقابتکنندگان وجود دارد بهنحویکه نیاز برخی از رقابتکنندگان بهطور کامل رفع میشود و دیگر افراد از رفع کامل نیاز خود محروم میمانند
نابرابر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت عل] نابرابر بودن کم آمدن، کم آوردن، کافی نبودن کهتر بودن زیادی بودن، برتر بودن وزن بیشتری داشتن ◄ سنگین کردن
یارگیری نابرابرmismatch 2واژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، موقعیتی که در آن بازیکنی کوتاهقد، به علت تغییر موقت حالت دفاعی ناشی از سد شدن، ناچار به دفاع در برابر بازیکنی بلندقد میشود
حقرأی نابرابرcensus suffrage, censitary suffrageواژههای مصوب فرهنگستانعدم برخورداری یکسان رأیدهندگان از حق رأی براساس جایگاه اجتماعی و اقتصادی آنان
نابرابریinequality 1واژههای مصوب فرهنگستانگزارهای حاکی از اینکه کمیتی نسبت به کمیت دیگر، کوچکتر، کوچکتر یا مساوی، بزرگتر، بزرگتر یا مساوی است
رقابت نابرابرcontest competitionواژههای مصوب فرهنگستانرقابت بر سر منبعی که بهطور نامساوی در دسترس رقابتکنندگان وجود دارد بهنحویکه نیاز برخی از رقابتکنندگان بهطور کامل رفع میشود و دیگر افراد از رفع کامل نیاز خود محروم میمانند
حقرأی نابرابرcensus suffrage, censitary suffrageواژههای مصوب فرهنگستانعدم برخورداری یکسان رأیدهندگان از حق رأی براساس جایگاه اجتماعی و اقتصادی آنان
یارگیری نابرابرmismatch 2واژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، موقعیتی که در آن بازیکنی کوتاهقد، به علت تغییر موقت حالت دفاعی ناشی از سد شدن، ناچار به دفاع در برابر بازیکنی بلندقد میشود