نااهللغتنامه دهخدانااهل . [ اَ ] (ص مرکب ) ناقابل . نالایق . آنکه سزاوار نباشد. (ناظم الاطباء). کسی که قابل انجام کار مخصوصی نیست . کسی که قابل فهم مطلبی نیست ، یا قابل نگهداری ر
نااهلفرهنگ انتشارات معین(اَ) [ فا - ع . ] (ص .) 1 - آن که قابلیت و استعداد ندارد. 2 - فرزندی که برخلاف آداب و عادات خانواده اش عمل کند، ناخلف . ج . نااهلان .
نااهلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که پایبند به اصول اخلاقی نیست.۲. ناشایسته؛ نالایق.۳. فرزندی که خلاف رٲی و روش نیکوی پدر و مادر رفتار کند؛ ناخلف.
نااهلیلغتنامه دهخدانااهلی . [ اَ ] (حامص مرکب ) نااهل بودن . اهلیت نداشتن . بی لیاقتی و ناسزاواری . نداشتن شایستگی . || ناخلف بودن . || ناکسی . فرومایگی : و اگر دیگری چون رضا(ع )
ناالتفاتیلغتنامه دهخداناالتفاتی . [ اِ ت ِ ] (حامص مرکب ) غفلت و بی خبری . || بی پروائی . (ناظم الاطباء). التفات نکردن . بی اعتنائی . بی توجهی . و در تداول ، کم لطفی . بی التفاتی .
نااهلیلغتنامه دهخدانااهلی . [ اَ ] (حامص مرکب ) نااهل بودن . اهلیت نداشتن . بی لیاقتی و ناسزاواری . نداشتن شایستگی . || ناخلف بودن . || ناکسی . فرومایگی : و اگر دیگری چون رضا(ع )