ناانبانلغتنامه دهخداناانبان . [ اَم ْ ] (اِ مرکب ) نی انبان را گویند و آن سازی است مشهور و معروف که نای انبان هم خوانندش . (برهان قاطع). سازی است معروف که نی انبان نیز گویند : آنها
ناجنبانلغتنامه دهخداناجنبان . [ جُم ْ ] (نف مرکب ) ساکن . غیر متحرک . بی حرکت . (ناظم الاطباء). که جنبان و متحرک نیست . اجنبان .
نای انبانلغتنامه دهخدانای انبان .[ اَم ْ ] (اِ مرکب ) نی انبان . و آن انبانی باشد که بر یک سر آن پنجه وصل کرده اند و آن پنجه سوراخی چند دارد، آن انبان را پر باد کنند و در زیر بغل گیر
نای مشکلغتنامه دهخدانای مشک . [ م َ ] (اِ مرکب ) نی انبان . نای انبان . (از جهانگیری ). نای انبان ، و آن را نای مشکک هم میگویند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ). بمعنی نای انبان است
ناجنبانلغتنامه دهخداناجنبان . [ جُم ْ ] (نف مرکب ) ساکن . غیر متحرک . بی حرکت . (ناظم الاطباء). که جنبان و متحرک نیست . اجنبان .