ناآموختهلغتنامه دهخداناآموخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نیاموخته . یاد نگرفته . || نافرهخته . || توسن . غیر مأنوس . ناآمخته . نامعتاد. رام ناشده .
ناآمیختنلغتنامه دهخداناآمیختن . [ ت َ ] (مص منفی ) نیامیختن . معاشرت نکردن . رفت و آمد نکردن . انس و الفت نگرفتن . مردم گریز بودن . مقابل آمیختن . رجوع به آمیختن شود.
سختیتلغتنامه دهخداسختیت . [ س ِ ] (ع ص ، اِ) پست ناآمیخته . || آرد سپید. || پست کم روغن . || غبار بلند رفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بسیار درشت از هر چیزی . (منتهی الارب )
ماسهلغتنامه دهخداماسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) سنگ ریزه ٔ خردتر از شن . شن بسیار ریز ناآمیخته با خاک . رمل . فُرش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شن ریز و نرم و بدون خاک که آن را با
نامیختهلغتنامه دهخدانامیخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نیامیخته . خالص . غیرمخلوط. ناآمیخته . مقابل آمیخته . رجوع به آمیخته شود. || مقابل میخته . رجوع به میخته شود.