می بهیلغتنامه دهخدامی بهی . [ م َ / م ِ ب ِ ] (اِ مرکب ) می به . شراب به . شراب بهی : هرکه از او (از مشمش = زردآلو) تازه بخورد باید که سرکنگبین انگبین از سر وی بخورد یا می بهی . (
تاج الدینلغتنامه دهخداتاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن عزالدین اسماعیل بن احمد. پدرش از صوفیان خوش منظر و خوش محضر بود خانواده ٔ او از مردم پرهیزکار و عابد بودند و در راه اصفهان
خرقانلغتنامه دهخداخرقان . [ خ َ رَ ] (اِخ ) نام ناحیتی است محدود به این حدود: مشرق : بلوک زهرا؛ مغرب : خمسه ؛ شمال : قزوین ؛ جنوب : همدان . خرقان دارای سه بلوک است : خرقان افشار،
خوچلغتنامه دهخداخوچ . (اِ) کله سر و فرق مرغان . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || تاج خروس یعنی گوشت پاره ای که بر سر خروس است . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). در فرهنگ اسدی برای ا
امیرکبیرلغتنامه دهخداامیرکبیر. [ اَ ک َ ] (اِخ ) میرزاتقی خان ، پسر محمدباقر فراهانی ، ملقب به اتابک اعظم و امیر نظام و امیرکبیر. بزرگترین رجل سیاسی دو قرن اخیر ایران و از بزرگترین