میکالغتنامه دهخدامیکا. (فرانسوی ، اِ) یکی از کانیهایی است که جزو عناصر سنگهای آذرین می باشد. ترکیب این سنگ در حقیقت عبارت از یک سیلیکات آبدار آلومینیوم همراه با یکی از فلزات قلیایی یعنی پتاسیم یا سدیم است که با مقادیری منیزیم و آهن و گاهی کلسیم همراه است . میکا دارای اقسام زیادی است و معروفتر
میکافرهنگ فارسی عمیدنوعی کانی بهرنگ سیاه یا سفید و قابل تورق که به دلیل عبور ندادن جریان الکتریسیته در عایقکاری به کار میرود و نوعی از آن در چراغهای خوراکیپزی استفاده میشود.
میکاواژهنامه آزادحضرت میکای نبی (علیه السلام) از پیامبران مبعوث بر بنی اسرائیل است.در انجیل برنابا از او با عنوان «میخای پیغمبر» (1) و در کتاب مقدس «میکاهِ مُورِشْتی» و«میکایاه پسر یِملا» و در متون اسلامی «میکا» یاد شده است
مقاءلغتنامه دهخدامقاء. [ م َق ْ قا ] (ع ص ) ران بی گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ): فخذ مقاء؛ ران بی گوشت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زن بلندقامت . ج ، مُق ّ. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مق شود.
مکالغتنامه دهخدامکا. [ م َ ] (ع مص ) مکیت یده مکا کعصا؛ شوخ گرفت دست او از کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِ) جای روباه و خرگوش . مکو [ م َ ک ْ وْ ] . (مهذب الاسماء).سوراخ روباه و خرگوش و مانند آن . ج ، امکاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).<br
مکالغتنامه دهخدامکا. [ م ُ ] (اِخ ) شهری در یمن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بندری به یمن بر کنار دریای سرخ که 6000 تن سکنه دارد. و درگذشته پایتخت یمن بود و قهوه ٔ آن شهرت دارد. (ازلاروس ).
مکاءلغتنامه دهخدامکاء. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلاردشت شهرستان نوشهر است که 325 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 3).
میکادولغتنامه دهخدامیکادو. [ ] (اِخ ) امپراتور ژاپن . (یادداشت مؤلف ). عنوان هر یک از امپراتوران ژاپن .
میکائیللغتنامه دهخدامیکائیل . (اِخ ) میکال . نام فرشته ٔ روزی . (از منتهی الارب ، ماده ٔ م ک ل ). فرشته ای که روزی مخلوق را می رساند و به فارسی بشتر و تشتر نیز گویند. (ناظم الاطباء). فرشته ٔ روزی . (دهار). میکائین . (منتهی الارب ). فرشته ٔ روزیها. نام یکی از چهار ملک مقرب . (یادداشت مؤلف ). فرش
میکائیللغتنامه دهخدامیکائیل . (اِخ ) پسر سلجوق جد سلاجقه . پدر طغرل بیک و جغری بیک . رجوع به سلجوقیان و سلاجقه شود.
میکائیلیلغتنامه دهخدامیکائیلی . (ص نسبی ) منسوب به میکائیل .- موزه ٔ میکائیلی ؛ نوعی موزه منسوب به میکائیل : یک ساعت بود. حسنک پیدا آمد بی بندجبه ای داشت حبری رنگ با سیاه می زد. خلق گونه و دراعه و ردائی سخت پاکیزه و دستاری نشابوری مالیده و موزه
میکادولغتنامه دهخدامیکادو. [ ] (اِخ ) امپراتور ژاپن . (یادداشت مؤلف ). عنوان هر یک از امپراتوران ژاپن .
میکائیللغتنامه دهخدامیکائیل . (اِخ ) میکال . نام فرشته ٔ روزی . (از منتهی الارب ، ماده ٔ م ک ل ). فرشته ای که روزی مخلوق را می رساند و به فارسی بشتر و تشتر نیز گویند. (ناظم الاطباء). فرشته ٔ روزی . (دهار). میکائین . (منتهی الارب ). فرشته ٔ روزیها. نام یکی از چهار ملک مقرب . (یادداشت مؤلف ). فرش
میکائیللغتنامه دهخدامیکائیل . (اِخ ) پسر سلجوق جد سلاجقه . پدر طغرل بیک و جغری بیک . رجوع به سلجوقیان و سلاجقه شود.
میکائیل آبادلغتنامه دهخدامیکائیل آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان گیوی بخش سنجبد شهرستان خلخال ، واقع در 20هزارگزی جنوب باختری قصبه ٔ گیوی با 167 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl"