نقشۀ همضخامتisopach map, thickness map, isopachous mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای که ضخامت یک لایه یا سازند یا پیکرههای تختالی دیگر را در ناحیهای جغرافیایی نشان میدهد
همآغازmass start, mass strart raceواژههای مصوب فرهنگستاندر دوچرخهسواری، مسابقهای که در آن همۀ شرکتکنندگان همزمان و از یک محل مسابقه را شروع میکنند
نقشۀ هممقدارisoplethic map, isarithmic mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای که در آن نقاط همکمیت به هم وصل شدهاند
میچانلغتنامه دهخدامیچان . (اِخ ) دهی است از دهستان فراهان بخش فرمهین شهرستان اراک ، واقع در 6هزارگزی راه عمومی با 500 تن جمعیت . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2</s
میچانیدنلغتنامه دهخدامیچانیدن . [ دَ ] (مص ) برشته کنانیدن و بریان کنانیدن و برشته کردن فرمودن . (ناظم الاطباء). بریان کنانیدن . (آنندراج ). رجوع به میچودن شود.
میچکلغتنامه دهخدامیچک . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه ٔ بخش نوبران شهرستان ساوه ، واقع در 8هزارگزی راه عمومی با 855 تن جمعیت . آب آن از چشمه و رود محلی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl"
میچکارلغتنامه دهخدامیچکار. (اِخ ) دهی است از دهستان بیرون بشم بخش کلاردشت شهرستان نوشهر، واقع در 3هزارگزی جنوب باختری مرزن آباد با 420 تن جمعیت . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" d
میچ توابعلغتنامه دهخدامیچ توابع. [ ت َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودآب بخش فهرج شهرستان بم ، واقع در 42هزارگزی جنوب فهرج با 198 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="lt
میچانلغتنامه دهخدامیچان . (اِخ ) دهی است از دهستان فراهان بخش فرمهین شهرستان اراک ، واقع در 6هزارگزی راه عمومی با 500 تن جمعیت . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2</s
میچانیدنلغتنامه دهخدامیچانیدن . [ دَ ] (مص ) برشته کنانیدن و بریان کنانیدن و برشته کردن فرمودن . (ناظم الاطباء). بریان کنانیدن . (آنندراج ). رجوع به میچودن شود.
میچکلغتنامه دهخدامیچک . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه ٔ بخش نوبران شهرستان ساوه ، واقع در 8هزارگزی راه عمومی با 855 تن جمعیت . آب آن از چشمه و رود محلی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl"
مامیچلغتنامه دهخدامامیچ . (اِ) در لهجه ٔ مازندرانی ،میمیز. مویز. کشمش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کمیچلغتنامه دهخداکمیچ . [ ک َ ] (اِ) این کلمه در فهرست ولف ص 665 دشمن معنی شده و بر اساس نشانیی که داده است در شاهنامه ٔ چ بروخیم دیده نشد.
نمیچلغتنامه دهخدانمیچ . [ ن َ ] (اِ) نمیج . (ناظم الاطباء). رجوع به نمیج و نیز رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 387 شود.