leverدیکشنری انگلیسی به فارسیاهرم، بازو، دسته، دیلم، شاهین، میله اهرم، اهرم کردن، بااهرم بلند کردن، تبدیل به اهرم کردن
leversدیکشنری انگلیسی به فارسیاهرم ها، اهرم، بازو، دسته، دیلم، شاهین، میله اهرم، اهرم کردن، بااهرم بلند کردن، تبدیل به اهرم کردن
tholeدیکشنری انگلیسی به فارسیبله، قبه، گنبد، اهرم لوله توپ، چوب یا میله اهرم پارو، کشیدن، تحمل کردن، گذاردن
tholesدیکشنری انگلیسی به فارسیتورات، قبه، گنبد، اهرم لوله توپ، چوب یا میله اهرم پارو، کشیدن، تحمل کردن، گذاردن
اهرملغتنامه دهخدااهرم .[ اَ رُ ] (اِ) میله ٔ آهنی محکمی است چون محوری بنام محور اتکاء. با یک نقطه ٔ اتکاء و بوسیله ٔ اهرم با قوه ٔ کمتری میتوان اجسام سنگینی را بحرکت در آورد.