میعانلغتنامه دهخدامیعان . [ م َ ی َ ] (ع اِمص ) روانی و گداختگی . (ناظم الاطباء). روانی . آبناکی . (یادداشت مؤلف ).- میعان داشتن ؛ روان شدن . جاری گشتن .
میعانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ان، مایع شدن، گدازش، ذوب، آمیزش، فیوژن، آب شدن، تعلیق آهنگدازی گدازه، سوپ، آبگونگی
فراکِشَند مِهین میانگینmean high-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فراکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند مِهین میانگینmean low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندها در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
فروکِشَند فروتر مِهین میانگینmean lower low-water springsواژههای مصوب فرهنگستانمیانگین ارتفاع فروکِشَندهای فروتر در مِهکِشَندهای یک مکان در طی یک دورۀ نوزدهساله
مان مهانلغتنامه دهخدامان مهان . [ ] (اِخ ) اول ممجان که امروز قصبه ٔ قم است و نام آن مان مهان بوده است یعنی منازل کبار و اشراف . جمکران . (تاریخ قم ص 60).
میعاناتواژهنامه آزاداصطلاحاً مایعات حاصل از تبدیل گاز به مایع، مانند آبی که از سرد شدن بخار به دست می آید.
ردّ میعانیcondensation trailواژههای مصوب فرهنگستانباریکهای ابرمانند، غالباً به دنبال هواپیمای درحالپرواز، در هوای صاف و سرد و مرطوب متـ . ردّ بخار vapour trail
هستۀ میعانcondensation nucleusواژههای مصوب فرهنگستانذرۀ هواویزی که فقط در اَبَراشباع بسیار زیاد مرکز میعان را تشکیل میدهد
میعاناتواژهنامه آزاداصطلاحاً مایعات حاصل از تبدیل گاز به مایع، مانند آبی که از سرد شدن بخار به دست می آید.
هستۀ میعانcondensation nucleusواژههای مصوب فرهنگستانذرۀ هواویزی که فقط در اَبَراشباع بسیار زیاد مرکز میعان را تشکیل میدهد