میضاةلغتنامه دهخدامیضاة. (ع اِ) جای دست و روی شستن . (منتهی الارب ، ماده ٔ وض ء) (ناظم الاطباء). || آب وضوء. آبدستان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مطهره . (ناظم الاطباء). م
میضاً بیضاًلغتنامه دهخدامیضاً بیضاً. [ ضَن ْ ضَن ْ ] (ع اِ مرکب ، از اتباع ). ما علمک اهلک الا میضاً بیضاً؛ یعنی نیاموختند ترا کسان تو جز آنکه چون کسی از تو سؤال کند از دهان آوازی برآ
مرضاةلغتنامه دهخدامرضاة. [ م َ ] (ع مص ) خشنود گردیدن . (منتهی الارب ). خشنود شدن و پسندیدن . (دهار). خشنود گردیدن و پسند کردن چیزی را و قناعت کردن . (آنندراج ). || (اِمص ) مرضات
مضاهاءةلغتنامه دهخدامضاهاءة. [ م ُ هََ ءَ ] (ع مص ) (از «ض هَ ء») مانند شدن . (منتهی الارب ). مانندگی کردن با کسی یا با چیزی . (دهار) شبیه گشتن و مانند شدن . (ناظم الاطباء). مضاهاة
میضاً بیضاًلغتنامه دهخدامیضاً بیضاً. [ ضَن ْ ضَن ْ ] (ع اِ مرکب ، از اتباع ). ما علمک اهلک الا میضاً بیضاً؛ یعنی نیاموختند ترا کسان تو جز آنکه چون کسی از تو سؤال کند از دهان آوازی برآ
مرضاةلغتنامه دهخدامرضاة. [ م َ ] (ع مص ) خشنود گردیدن . (منتهی الارب ). خشنود شدن و پسندیدن . (دهار). خشنود گردیدن و پسند کردن چیزی را و قناعت کردن . (آنندراج ). || (اِمص ) مرضات
مضاهاءةلغتنامه دهخدامضاهاءة. [ م ُ هََ ءَ ] (ع مص ) (از «ض هَ ء») مانند شدن . (منتهی الارب ). مانندگی کردن با کسی یا با چیزی . (دهار) شبیه گشتن و مانند شدن . (ناظم الاطباء). مضاهاة