میسملغتنامه دهخدامیسم . [ س َ ] (ع اِ) داغ آهن . (ناظم الاطباء). آهن داغ . (منتهی الارب ، ماده ٔ وس م ). داغ . || مکواة. آلت داغ . آهن که بدان داغ کنند. آنچه بدان داغ کنند. (یاد
میثملغتنامه دهخدامیثم . [ ث َ ] (ع ص ) سپل شتر سخت رندنده زمین را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سپل شتر که سخت برندد زمین را. (ناظم الاطباء).
میثمواژهنامه آزادmeysam وسیله ی گناه (هم خانواده ی اثم) Maytham، میثم یا Meesam (عربی:میثم، آذربایجان:Meysəm، ترکی:Meysem، فارسی:میثم) در سطح بین المللی به عنوان نامی برای پسران
میثمفرهنگ نامها(تلفظ: meysam) (عربی) پای و سپل شتر که محکم به زمین کوبیده شود ؛ (در اعلام) میثم بن یحیی تمار از موالی (غلامان) بنی اسد و از اجله (بزرگان) اصحاب امیرالمؤمنین عل
مسماکدیکشنری عربی به فارسیکوليس , نوعي پرگار که براي اندازه گيري ضخامت يا قطر اجسام بکار ميرود , فندق شکن , گازانبر
میاسملغتنامه دهخدامیاسم . [ م َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ میسم . (منتهی الارب ، ماده ٔ وس م ) (ناظم الاطباء). ج ِ میسم به معنی آهن داغ و خوبی و زیبایی . (آنندراج ). رجوع به میسم شود.
فلنجهلغتنامه دهخدافلنجه . [ ف َ ل َ ج َ / ج ِ ] (اِ) افلنجه ، و آن تخمی باشد مانند خردل لیکن بسیار سرخ است . نیکوترین وی آن بود که چون در دست بمالند بوی سیب کند. و در عطریات به ک
زیباییلغتنامه دهخدازیبایی . (حامص ) زیبائی . خوبی و نیکویی . (آنندراج ). حسن و جمال و ظرافت و لطافت . (ناظم الاطباء). بهاء. حسن . جمال .اورند. اورنگ . افرنگ . براه . خوبی . میسم .
مکواةلغتنامه دهخدامکواة. [ م ِ ] (ع اِ) آهن داغ . ج ، مکاوی . (مهذب الاسماء). آهن داغ و در مثل است : «العیر یضرط و المکواة فی النار». (منتهی الارب ).آهن داغ یعنی قطعه آهن در آتش