میسرلغتنامه دهخدامیسر. [ م ُ ی َس ْ س َ ] (ع ص ) ممکن وهر چیز سهل و آسان کرده شده و هر چیز شدنی و ممکن الحصول و کردنی و قابل عمل و کار. (ناظم الاطباء). آسان کرده شده اسم مفعول ا
فرصت ایجاد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال اد کردن، احتمال را افزایشدادن، میدان دادن، فرصت دادن، میسر کردن، اجازه دادن، دربرداشتن منتظر فرصت بودن، مترصد بودن، درکمین بودن
رهیاب دسترسیaccess routerواژههای مصوب فرهنگستانیکی از افزارههای دسترسی که از قرارداد پایۀ مسیردهی پشتیبانی میکند و بهویژه برای میسر کردن دسترسی شبکههای داخلی دوردست به شرکتهای مازه طراحی شده است
بهم رسانیدنلغتنامه دهخدابهم رسانیدن . [ ب ِ هََ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) بدست آوردن و حاصل نمودن . (آنندراج ). بدست آوردن و میسر کردن . (ناظم الاطباء). بدست آوردن چیزی . دارا شدن آن . (
صالحلغتنامه دهخداصالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن رشید. وی فرزند هارون الرشید است و هنگام مرگ هارون به سل در قریه ٔ سناباد به ظاهر طوس حضور داشت و بر او نماز گزارد. (مجمل التواریخ ص 34