میزرلغتنامه دهخدامیزر. [ م َ زَ ] (از ع ، اِ) مئزر. عمامه و دستار و مندیل که بر سر بندند. (ناظم الاطباء). دستار. (از شعوری ج 2 ورق 349). دستار و مندیلی که بر سر بندند. (آنندراج
میزرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. شال دستاری که بر سر میبندند؛ دستار؛ عمامه: ◻︎ که فردا شود بر کهنمیزران / به دستار پنجه گزم سرگران (سعدی۱: ۱۱۹).۲. ازار و پارچهای که به کمر میبستند؛ لنگ.
میزراهسنگسازیurolithiasisواژههای مصوب فرهنگستانتشکیل یا وجود سنگ در هر قسمت از میزراه یا دستگاه ادراری
سنگ کلیهurolithواژههای مصوب فرهنگستانسنگی که در هر قسمت از میزراه یا دستگاه ادراری تشکیل شود متـ . میزراهسنگ