میزان پذیرفتگی اصطلاحterm acceptability ratingواژههای مصوب فرهنگستانمیزان جاافتادگی یک اصطلاح براساس ملاکهای معین
میزانفرهنگ مترادف و متضاد۱. اندازه، تعداد، حد، قدر، مبلغ، معیار، ملاک، هنجار ۲. ترازو، قپان، مقیاس ۳. مهرماه ۴. کوک، همنوا، همنواسازی
میزاندیکشنری فارسی به انگلیسیamount, balance, degree, dimension, extent, matter, measure, peg, pitch, point, poise, quantity, rate, rating, scale, standard, volume, well-adjusted, worth
اصطلاح مجازadmitted termواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی که میزان پذیرفتگی آن نسبت به اصطلاح مرجح کمتر است
اصطلاح منسوخdeprecated termواژههای مصوب فرهنگستاناصطلاحی که، در ردهبندی میزان پذیرفتگی، نامطلوب شمرده میشود
نقیبلغتنامه دهخدانقیب . [ ن َ ] (ع ص ، اِ) مهتر قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سالار. (دهار) (مهذب الاسماء). سالار، یعنی مهتر چند کس . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص
دانشگاهلغتنامه دهخدادانشگاه . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) دانشگه . محل دانش . جای دانش . جای علم . || اصطلاحاً مؤسسه ای که تعلیم درجات عالیه ٔ علوم و فنون و ادبیات و فلسفه و هنر کند. این ک
جزیةلغتنامه دهخداجزیة. [ ج ِزْ ی َ ] (معرب ، اِ) خراج زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء). || آنچه از ذمی گیرند. (منتهی الارب ) (از متن اللغ