میزدلغتنامه دهخدامیزد. [ زَ ] (اِ) مخفف میزاد و به همان معنی است یعنی سرور و شادی و مجلس عیش وعشرت . (از شعوری ج 2 ورق 363). رجوع به میزاد شود.
شاه خانملغتنامه دهخداشاه خانم . [ ن ُ ] (اِ مرکب ) بانوی بانوان . بانوی مختار از دیگر بانوان . || لقب یا نام زنان اشراف در تداول عامه چنانکه بعنوان مثل گویند: شاه خانم میزاد و ماه خ
صربیلغتنامه دهخداصربی . [ ص َ با ] (ع اِ) بَحیرَة، لانهم کانوا لایحلبونها الا للضیف فیجتمع اللبن فی ضرعها. (اقرب الموارد). و آن ماده شتر یا گوسفند است که در جاهلیت هرگاه ده بطن
عروسیلغتنامه دهخداعروسی . [ ع َ ] (حامص ) همسری دختر یا زنی با مردی . بیوکانی . (فرهنگ فارسی معین ). دیبار. میزاد. نیوکانی . (ناظم الاطباء). کدخدایی . اًملاک . زفاف .- شب عروسی
میزدلغتنامه دهخدامیزد. [ م َ ی َ ] (اِ) در آئین زرتشتی ، نذر و تقدیمی غیر مایع و فدیه و چیزی خوردنی . در مقابل نذر مایع و آشامیدنی که زور [ زَوْ ] نامیده میشود. قربانی را میزد م