میرکلغتنامه دهخدامیرک . [ رَ ] (اِ مصغر) میر کوچک . امیر کوچک . فرمانروایی که زیردست فرماندهی دیگر است . || نام و لقبی از نامها و القاب ایرانی . لقب گونه ای بوده است . (یادداشت
میرکلغتنامه دهخدامیرک . [ رَ ] (اِخ ) آقامیرک اصفهانی از نقاشان و هنرمندان دوره ٔ صفوی .وی شاگرد کمال الدین بهزاد بود و از سبک وی در نقاشی پیروی می کرد. آثار زیبائی از او به یاد
میرکلغتنامه دهخدامیرک . [ رَ ] (اِخ ) از شاعران پارسی گوی هند و از مردم تهتهه بود و بیت زیر از اوست :با طالع ناساز چه سازیم که یک باردستی بفشاندیم و سبویی بشکستیم .(از قاموس الا
میرک کازرونیلغتنامه دهخدامیرک کازرونی . [ رَ ک ِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام نباتی که آن را به فارسی دینارویه و به شیرازی آهودوستک نامند و تخم آن را زوفرا و کوخر نیز گویند و در ماز
میرک محلهلغتنامه دهخدامیرک محله .[ رَ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیارستاق بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری رودسر با 280 تن جمعیت . آب آن از نهر
میرک کازرونیلغتنامه دهخدامیرک کازرونی . [ رَ ک ِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام نباتی که آن را به فارسی دینارویه و به شیرازی آهودوستک نامند و تخم آن را زوفرا و کوخر نیز گویند و در ماز
میرک محلهلغتنامه دهخدامیرک محله .[ رَ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیارستاق بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری رودسر با 280 تن جمعیت . آب آن از نهر