میرویسلغتنامه دهخدامیرویس . [ وَ ] (اِخ ) میرویس یا میراویس (1086 تا 1127 هَ . ق .). وی از افغانان غلجائی بود و در زمان ضعف دولت صفویه علیه دولت ایران شورید. در ابتدای کار کلانتر
تو چون تند راه میروی، زود خسته میشوی.گویش اصفهانی تکیه ای: to az bas tond râh aše, zü xassa abe. طاری: to čon tund rah aše, zü xassa abe. طامه ای: to čon tund reh-e še, ǰaldi xasse abe. طرقی: to čon tund rah aš
مارپیسهلغتنامه دهخدامارپیسه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) اَرقَم . حیه ٔ برصاء. حیه ٔ رقشاء. نوعی از مار سیاه و سپید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوعی از مار سیاه و سپید که گویند سخت
ماروسکلغتنامه دهخداماروسک . (اِخ ) ده مرکز دهستان سر ولایت است که در بخش سر ولایت شهرستان نیشابور واقع است و 292 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ماروسلغتنامه دهخداماروس . (اِخ ) دهی از دهستان عشق آباد است که در بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور واقع است و 217 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ماروسپندلغتنامه دهخداماروسپند. [ پ َ ] (اِخ ) نام یکی از مشاوران و مصلحت اندیشان خسروپرویز. (از فهرست ولف ) : بباشد به آرام ماروسپندنباید که آرند بروی گزند. (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص
محمود افغانلغتنامه دهخدامحمود افغان . [ م َ دِ اَ ] (اِخ ) پسر میرویس . رئیس طایفه ٔ غلجائی است . پس از مرگ پدر و قتل عم خود عبداﷲ وی افغانان ایرانی را در 1120 مغلوب کرد و سردار ایشان
خسرولغتنامه دهخداخسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) نام سردار ایرانی بوده است که در قندهار به زمان شاه سلطان حسین صفوی کشته شده و بعد از او میرویس حاکم قندهار گردید.
گرگین خانلغتنامه دهخداگرگین خان . [ گ ُ ] (اِخ ) گرگین خان گرجی ملقب به شاه نوازخان در زمان شاه سلطان حسین به حکومت قندهار منصوب شد و در آنجا سؤسلوک از خود نشان داد. مردم قندهار و ط
حسین صفویلغتنامه دهخداحسین صفوی . [ ح ُ س َ ن ِ ص َ ف َ ] (اِخ ) (شاه سلطان ...) (1694-1722 م .) فرزند شاه سلیمان اول (شاه صفی دوم ) صفوی فرزند شاه عباس دوم ، فرزند شاه صفی اول ، فرز
کابللغتنامه دهخداکابل . [ ب ُ ] (اِخ ) شهر مهم و پایتخت افغانستان در 43درجه و 30 دقیقه عرض شمالی و 69 درجه و 13 دقیقه ٔ طول شرقی ، در 1762 گزی فوق سطح دریا واقع در نجدی حاصلخیز