میدانیلغتنامه دهخدامیدانی . [ م َ / م ِ ] (اِ) کسی که در پیشاپیش امیر و یا وزیر حرکت کند و القاب او را اعلام نماید. (ناظم الاطباء) . معرف . مرتبه دار.
میدانیلغتنامه دهخدامیدانی . [ م َ / م ِ ] (اِخ ) ابوالفضل احمدبن محمد... رجوع به ابوالفضل احمدبن محمدبن احمد شود.
میدانیلغتنامه دهخدامیدانی . [ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به میدان و آن محله ای است به نیشابور. (یادداشت مؤلف ). منسوب است به میدان زیاد نیشابور. (از انساب سمعانی ). || منسوب
تنگ میدانیلغتنامه دهخداتنگ میدانی . [ ت َ م َ / م ِ] (حامص مرکب ) کم وسعتی میدان . محدودیت : فلک هم مرکبی تند است کژجولان که چون کشتی عنان بر پاردم دارد ز روی تنگ میدانی . خاقانی .رجو
ته میدانیلغتنامه دهخداته میدانی . [ ت َ هَِ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) مردم بی سروپا و خانه بدوش . (غیاث اللغات ). جمعی هستند از لوطیان و بی سروپایان که در ته میدان گاه در یک گوشه افتاده
رأس میدانیلغتنامه دهخدارأس میدانی . [ رَءْ س ِ ] (اِخ ) دماغه ای است کوچک در شمال دریای عمان نزدیک شوراک و بین چاه بهار و جاسک .
سازوکار واپایش دسترسیaccess control mechanismواژههای مصوب فرهنگستانمیدانی متشکل از یک هشتتایی، یعنی هشت بیت، در سرایند قابک شبکههای داخلی حلقوی
میدان اَبَربحرانیsupercritical fieldواژههای مصوب فرهنگستانمیدانی که بتواند از خلأ معمولی، خلئی جدید و ذرههایی واقعی تولید کند
میدان الکتریکی القاییinduced electric fieldواژههای مصوب فرهنگستانمیدانی الکتریکی که از تغییر میدان مغناطیسی حاصل میشود
میدان بُرداری صفرناشوندهnonvanishing vector fieldواژههای مصوب فرهنگستانمیدانی بُرداری که هیچگاه صفر نمیشود