میدانهلغتنامه دهخدامیدانه . [ م ِ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سورسور بخش کامیاران شهرستان سنندج ، واقع در 26هزارگزی شمال خاوری کامیاران با 164 تن سکنه .آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج
مداینةلغتنامه دهخدامداینة. [ م ُ ی َ ن َ ] (ع مص ) با یکدیگر خرید و فروخت کردن به وام . (تاج المصادربیهقی ) (از منتهی الارب ). چیزی به وام به کسی فروختن .(زوزنی ). با هم معامله کردن و یکی به دیگری وام دار شدن . (از اقرب الموارد). معامله ٔ نسیه نمودن . (منتهی الارب ). || وام دادن و وام خواستن .
مدونهلغتنامه دهخدامدونه . [ م َ ن ِ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند مینو را گویند که بهشت باشد و به عربی جنت خوانند.(برهان قاطع). این همان کلمه ٔ پهلوی مینوک [ مینو ]است که به قرائت سنتی به صور دیگر درآمده . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
مدونهلغتنامه دهخدامدونه . [ م ُ دَوْ وَ ن َ / ن ِ ] (ع ص ) مدونة. تأنیث مدون است به معنی ثبت دفتر و دیوان شده . به صورت دفتر و دیوان درآمده . تدوین شده . ج ، مدونات : این کتاب که من تصنیف می کنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی ا
مدیونهلغتنامه دهخدامدیونه . [ م َدْ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مدیون . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مدیون شود. || (اِ) داه . کنیز. (ناظم الاطباء). || (اِخ ) قبیله ای از بربر. (یادداشت مؤلف ).
دربندعزیزلغتنامه دهخدادربندعزیز. [ دَ ب َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سورسور بخش کامیاران شهرستان سنندج ، واقع در 30هزارگزی شمال خاوری کامیاران و4هزارگزی میدانه ، با 130 تن سکنه . آب آن از چشمه
حافظ شیرازیلغتنامه دهخداحافظ شیرازی . [ ف ِ ظِ ] (اِخ ) خواجه شمس الدین محمد. جامع دیوان حافظ که عموماً او را محمد گلندام میدانند بر دیوان حافظ مقدمه ای نوشته و به مناسبت قدمت این سند عیناً در اینجا نقل میشود :حمد بی حد و ثنای بی عد و سپاس بی قیاس خداوندی را که جمع دیوان حافظان ارزاق به پروانه ٔ سلط
گرمیدانهلغتنامه دهخداگرمیدانه . [ گ َ ن َ / ن ِ ] (ص ) بسیار گرم و گرم زننده . || گستاخ . (ناظم الاطباء).