تسدیسفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ششگوشه کردن چیزی.۲. شش قسمت کردن.۳. ششتایی کردن.۴. (صفت) ششتایی.۵. (نجوم) قرار گرفتن یکششم دورۀ فلک، یعنی دو برج، فاصله میان دو ستاره.
تسدیسلغتنامه دهخداتسدیس . [ ت َ ] (ع مص ) شش رکن ساختن چیزی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چیزی را به شکل شش گوشه ساختن و به شش جزء تقسیم کردن (ناظم الاطباء).
تثلیثفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (ریاضی) سه بخش کردن؛ سه قسمت کردن.۲. در مسیحیت، قائل بودن به وجود سه اقنوم (پدر، پسر، و روحالقُدُس).۳. (نجوم) قرار گرفتن یکسوم دورۀ فلک، یعنی چهار برج فاصل
تربیعلغتنامه دهخداتربیع. [ ت َ ] (ع مص ) چهارسوی کردن . (زوزنی ). چیزی را چهارسو ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چهارگوشه کردن چیزی را. (غیاث اللغات )(آنندراج ) (از ناظم ا
علملغتنامه دهخداعلم . [ ع ِ ] (ع مص ) دانستن . || یقین کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || دریافتن . (منتهی الارب ). ادراک . (اقرب الموارد). || است