مگللغتنامه دهخدامگل .[ م َ گ ِ ] (اِ) زلو را گویند و آن کرمی است سیاه رنگ که خون فاسد از بدن و اعضای مردم بمکد. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) : در مجاری
مگللغتنامه دهخدامگل . [ م َ گ َ ] (اِ) وزغ . (فرهنگ رشیدی ). وزق و غوک باشد. (برهان ) (آنندراج ). غوک و قرباغه . (ناظم الاطباء). ضفدع . (بحر الجواهر). چغز. غوک . وزغ . بزغ . غن
مگلتلغتنامه دهخدامگلت . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) مجله . (ابن الندیم ). حشوارش . (ابن الندیم ). استر. استیر. استر و مردخا. نام کتابی از تورات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ح
مگلتلغتنامه دهخدامگلت . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) مجله . (ابن الندیم ). حشوارش . (ابن الندیم ). استر. استیر. استر و مردخا. نام کتابی از تورات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ح