مکیثلغتنامه دهخدامکیث . [ م َ ] (از ع ،اِمص ) مکث و درنگ . (ناظم الاطباء). تلفظ عامیانه ٔ مکث عربی به معنی درنگ کردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).- مکیث کردن ؛ مکث کردن و درنگ نمو
مکیثلغتنامه دهخدامکیث . [ م َ] (ع ص ) رجل مکیث ؛ مردی آهسته . (مهذب الاسماء). صاحب وقر و گران سنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مرد باوقار و متین که شتاب نورزد.
مکیسلغتنامه دهخدامکیس . [ م َ ] (اِ) باج و خراج . (ناظم الاطباء) (ازغیاث ) (ازآنندراج ). || حق و مزد و پاداش و محصول . (ناظم الاطباء).
مکیسلغتنامه دهخدامکیس . [ م ُ / م َ ] (از ع ، اِمص ) مبالغه و دقت در معامله کردن لیکن بدین معنی عربی است . مکاس . (فرهنگ رشیدی ). به معنی مکاس است که نهایت مبالغه کردن در کاری و
مکیسلغتنامه دهخدامکیس . [ م ُ ک َی ْ ی َ ] (ع ص ) زیرک و ظریف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زیرک و ظریف و هوشیار و باکیاست . (ناظم الاطباء).
مکیسلغتنامه دهخدامکیس . [ م ُ ک َی ْ ی ِ ] (ص ، اِ) مأخوذ از تازی ، دلاک و کسی که در حمامها کیسه بر بدن مردمان می مالد. (ناظم الاطباء).
مکیسواژهنامه آزادبه معنی تعارف کردن می باشد. در شاهنامه نیز آمده که متاسفانه حتی اساتید ادبیات و فرهنگ لغت ها نیز آن را به اشتباه معنی کرده اند.این لغت از فارسی قدیم می باشد و ج
مکیثاءلغتنامه دهخدامکیثاء. [ م ِک ْ کی ] (ع مص ) درنگ کردن و انتظار نمودن . مِکّیثی ̍. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مکث . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکث شود.
مکیدنگویش اصفهانی تکیه ای: bemoǰi طاری: mot(mun) طامه ای: mokâɂan طرقی: motmun کشه ای: motmun نطنزی: mokâɂan
مکیثاءلغتنامه دهخدامکیثاء. [ م ِک ْ کی ] (ع مص ) درنگ کردن و انتظار نمودن . مِکّیثی ̍. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مکث . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکث شود.
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن رافعبن مکیث الجهنی . محدث است و گروهی او را صحابی گفته اند و ابوموسی از طریق بقیه از عثمان بن زفر و او از محمدبن خالدبن رافعبن مکیث و ا
رافعلغتنامه دهخدارافع. [ ف ِ ] (اِخ ) خماسی ، ابن مکیث بن جندب خماسی . وی از صحابه ٔ حضرت رسول اکرم (ص ) بود و یکی از کسانی است که لوای فتح و پیروزی جهنیة را بدوش میکشیدند. حضرت