مکنوزلغتنامه دهخدامکنوز. [ م َ ] (ع ص ) خزانه کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). پنهان و گذاشته شده در گنجینه . (ناظم الاطباء) : شاه گفت ... اثاث و امتعه و مکنوز و مدخر از محمولات اث
مکنوزاتلغتنامه دهخدامکنوزات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) مأخوذ از تازی ، دفینه ها و چیزهای در گنجینه نهاده . || معانی در خاطر نهان شده . (ناظم الاطباء).
مکنونلغتنامه دهخدامکنون . [ م َ ] (ع ص ) پنهان داشته شده و این صیغه ٔ اسم مفعول است مأخوذ از کَن ّ که به معنی پوشیدن است و چون گوهر قیمتی و خوش آب را به محافظت پوشیده دارند لهذا
مَکْنُونِفرهنگ واژگان قرآنپنهان شده و ذخيره شده (منظور از تشبيه حوريان به بيض مکنون اين است که : همانطور که تخم مرغ مادامي که در زير پر مرغ و يا در لانه و يا در جاي ديگر محفوظ ميباشد ، ه
مکنوزاتلغتنامه دهخدامکنوزات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) مأخوذ از تازی ، دفینه ها و چیزهای در گنجینه نهاده . || معانی در خاطر نهان شده . (ناظم الاطباء).
حدادلغتنامه دهخداحداد. [ ح َدْ دا] (اِخ ) اسکندرانی . ظافربن القاسم بن منصوربن عبداﷲبن خلف الجذامی الاسکندرانی معروف به حداد شاعر ادیب . حافظ سلفی و گروهی از اعیان از وی روایت ک
ظافرلغتنامه دهخداظافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن القاسم بن منصوربن عبداﷲبن خلف بن عبدالغنی الجذامی ، مکنی به ابی منصور و معروف به حداد. موطن وی اسکندریه . او شاعری ادیب و نیکوسخن بود.
مکنوسلغتنامه دهخدامکنوس . [م َ ] (ع ص ) خانه ٔ رفته . (آنندراج ). خانه ٔ روفته و جاروب شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || در گنجینه نهاده . (ناظم الاطباء)
منقولاتلغتنامه دهخدامنقولات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) چیزهای روایت شده و اخبار و احادیث دیگران و مطالب تاریخی و متعلق به تاریخ . (ناظم الاطباء). ج ِ منقولة، تأنیث منقول مقابل معقولات :