مکلللغتنامه دهخدامکلل . [ م ُ ک َل ْ ل َ ] (ع ص ) اکلیل پوشیده . تاج و اکلیل بر سر نهاده . (ناظم الاطباء). تاج برسر نهاده شده . (غیاث ) (آنندراج ). بااکلیل . متوج . اکلیل نهاده
مکلللغتنامه دهخدامکلل . [ م ُ ک َل ْ ل ِ / ل َ ] (ع ص ) رجل مکلل ؛ مرد کوشا و جدکننده درکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد کوشنده . جهدکننده در کار و ساعی و زحمت کش . (ناظم الا
مکللةلغتنامه دهخدامکللة. [ م ُ ک َل ْ ل َ ل َ ] (ع ص ) روضة مکللة؛ مرغزار پر از گلهای شکفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه گرد بر گرد کاسه
loggerheadsدیکشنری انگلیسی به فارسیدروازه بان، احمق، لاک پشت دریایی، نوعی اردک دریایی، انواع مرغان مگسخوار، نوعی افت پنبه، گیاهان جنس قنطوریون، کله خشک
مکللةلغتنامه دهخدامکللة. [ م ُ ک َل ْ ل َ ل َ ] (ع ص ) روضة مکللة؛ مرغزار پر از گلهای شکفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه گرد بر گرد کاسه
افسرگرلغتنامه دهخداافسرگر. [ اَ س َ گ َ ] (ص مرکب ) مکلل . تاجدار. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) مرغ بهشتی . (ناظم الاطباء). نام طائری است که آنرا خطاف یا پرستو نیز خوانند. (از آن
ازدیلغتنامه دهخداازدی . [ اَ ] (اِخ ) او راست : الدرر المکللة فی الفرق بین الحروف المشکلة فی اللغة. (کشف الظنون ).
استفانلغتنامه دهخدااستفان . [اِ ت ِ ] (اِ) جوی . || نوعی تاج مکلل و مرصع که زنان بر سر بندند. (شعوری ). در معجم الادباء چ مارگلیوث ج 4 ص 124 از اشعار حکم بن عبدل آمده است :لما علا
تاگ ورلغتنامه دهخداتاگ ور. [ وَ ] (ص مرکب ) این کلمه مرکب است از «تاگ » و مزید مؤخر «ور» بمعنی تاج دار، تاجور، مکلل . رجوع به تاجور و تکفور و حواشی جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 3 صص