مکلثلغتنامه دهخدامکلث . [ م ِ ل َ ] (ع ص ) نیک رسا و درگذرنده در امور. (منتهی الارب ). رجل مکلث ؛ مرد رسا و درگذرنده در کارها. (ناظم الاطباء).
مکلسلغتنامه دهخدامکلس . [ م ُ ک َل ْ ل َ ] (ع ص ) مأخوذ ازتازی ، هر چیزی که به واسطه ٔ حرارت شدید مانند آهک شده باشد. (ناظم الاطباء). تکلیس شده . آهکی شده . آهکی . (یادداشت به
مکلسلغتنامه دهخدامکلس . [ م ُ ک َل ْ ل ِ ] (ع ص ) آنکه تکلیس کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تکلیس شود.
مکلثملغتنامه دهخدامکلثم .[ م ُ ک َ ث َ ] (ع ص ) وجه مکلثم ؛ رویی گرد. (مهذب الاسماء). آگنده گوشت رخسار و نیکوروی . (ناظم الاطباء).
مکلثمةلغتنامه دهخدامکلثمة. [ م ُ ک َ ث َ م َ ] (ع ص ) امراءة مکلثمة؛ زن آگنده گوشت رخسار نیکوروی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤنث مکلثم . زن فربه روی . (ناظم الاطباء): امراءة مک
مکلثملغتنامه دهخدامکلثم .[ م ُ ک َ ث َ ] (ع ص ) وجه مکلثم ؛ رویی گرد. (مهذب الاسماء). آگنده گوشت رخسار و نیکوروی . (ناظم الاطباء).
مکلثمةلغتنامه دهخدامکلثمة. [ م ُ ک َ ث َ م َ ] (ع ص ) امراءة مکلثمة؛ زن آگنده گوشت رخسار نیکوروی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤنث مکلثم . زن فربه روی . (ناظم الاطباء): امراءة مک
درگذرندهلغتنامه دهخدادرگذرنده . [ دَ گ ُ ذَ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) درگذارنده . عبور کننده . عابر. تجاوز کننده . عِزْهِل . عُزهول . غابر. مارد. مَرید: أجرد؛ بسیار سبقت کننده و درگذ
ثلملغتنامه دهخداثلم . [ ث َ ] (ع مص ) رخنه کردن در. || ترک دادن به . || شکستن کناره ٔ وادی . تثلیم . || بینی بریدن . (غیاث اللغة). || اسقاط فاء فعولن است تا عولن بماند فع لن بج