مکسورلغتنامه دهخدامکسور. [ م َ ] (ع ص ) شکسته . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). شکسته شده . (ناظم الاطباء) : بار جودش نشست بر دینارزان رُخش زرد و پشت مکسور است . مسعودسعد.- مک
مکسورفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کلمهای که دارای حرکت کسره باشد؛ کسرهدادهشده.۲. [قدیمی] شکستهشده.
مکثورلغتنامه دهخدامکثور. [ م َ ] (ع ص ) مغلوب در کثرت . (از اقرب الموارد). که گروه بسیار بر سر او ریخته و او را مغلوب کرده باشند و در حدیث حسین (ع ) است : مارأینا مکثوراً... منه
مکسورةلغتنامه دهخدامکسورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) مؤنث مکسور. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به مکسور شود.
ماسورهفرهنگ انتشارات معین(رِ) = ماشوره : 1 - لولة باریک . 2 - نی باریک . 3 - آلتی است در چرخ خیاطی که نخ به آن پیچیده می شود. 4 - آلتی است در توپ و تفنگ . ماشوره هم گفته می شود.