مکرآمیزلغتنامه دهخدامکرآمیز. [ م َ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به نیرنگ و خدعه . توأم با فریب و حیله : اندک فرصتی را با افسونهای مکرآمیز دمار از روزگار امرا و اهل اختیار برآرد. (انوار س
مهر آمیزدیکشنری فارسی به انگلیسیloving, cordial, honeyed, humane, kindhearted, kindly, pet, tender, warm
مهرآمیزلغتنامه دهخدامهرآمیز. [ م ِ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به مهر. توأم با محبت و دوستی . ملاطفت آمیز.
مهرآمیزیلغتنامه دهخدامهرآمیزی . [ م ِ ] (حامص مرکب ) آمیختگی به مهر. توأم بودن با مهر و محبت و دوستی .
خدعه آمیزلغتنامه دهخداخدعه آمیز. [ خ ُ ع َ / ع ِ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به خدعه . فریب آمیز. آنچه با مکر است . به حیله آلوده .
رنگ آمیزیلغتنامه دهخدارنگ آمیزی . [ رَ ] (حامص مرکب ) آمیختن چندین رنگ مختلف چنانکه نقاشان کنند. آمیزش رنگهای گوناگون بهم . رجوع به رنگ آمیز شود. || حیله . مکر. نیرنگ . حیله بازی . ن
لباسلغتنامه دهخدالباس . [ ل َب ْ با ] (ع ص ) مرد نیک نهان دارنده مکر و عیب را. || آمیزنده . || مرد بسیارلباس . (منتهی الارب ).
سلیم دللغتنامه دهخداسلیم دل . [ س َ دِ ] (ص مرکب ) ساده دل . بی مکر. بی ریا. (ناظم الاطباء) : آن یکی گفت از سر سردی که بدیدم سلیم دل مردی . سنایی .گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل
رنگ آمیختنلغتنامه دهخدارنگ آمیختن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) آمیختن رنگهای گوناگون بهم . چند رنگ مختلف را بهم درآمیختن . رجوع به رنگ و رنگ آمیز و رنگ آمیزی شود. || حیله کردن . نیرنگ زدن