مکرهلغتنامه دهخدامکره . [ م َ رَه ْ ] (ع اِ) مکروه و در حدیث عباده است : «بایعت رسول اﷲ صلعم علی المنشط و المکره »؛ یعنی المحبوب والمکروه . (از ذیل اقرب الموارد).
مکرهلغتنامه دهخدامکره . [ م ُ رَه ْ ] (ع ص )به کره به کاری داشته . به اکراه داشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه او را به کاری واداشته اند که ناپسند دارد آن را. (از اقرب ال
مکرهلغتنامه دهخدامکره . [ م ُ رِه ْ ] (ع ص ) وادار کننده کسی را برکاری که ناپسند می دارد آن را. (از اقرب الموارد). || ناپسند و دارای کراهت . (ناظم الاطباء).
مکرةلغتنامه دهخدامکرة. [ م َ رَ ] (ع اِ) گیاهی است تیره رنگ . ج ، مَکر و مُکور. || اسپست تباه شده . || ساق آگنده گوشت زیبا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب
مکرةلغتنامه دهخدامکرة. [ م َ ک َ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ماکر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماکر شود.
مکرهاًلغتنامه دهخدامکرهاً. [ م ُ رَ هَن ْ ] (ع ق ) به اکراه . کرهاً. باکراهت : مکرهاً لابطلا، در پیش رفت و گفت مرا شبان به نزدیک تو فرستاد. (مرزبان نامه ). و رجوع به مُکرَه شود.
مَکْرِهِمْفرهنگ واژگان قرآنمکرشان - حیله شان - نقشه شان(کلمه مکر به معناي آن است که با حيله شخصي را از هدفي که دارد منصرف کني ،وبه دو قسم است ، يکي به نحوه پسنديده مثل اينکه بخواهي با حيل
مَکْرِهِنَّفرهنگ واژگان قرآنمکرآن زنان - حیله ی آن زنان - نقشه آن زنان(کلمه مکر به معناي آن است که با حيله شخصي را از هدفي که دارد منصرف کني ،وبه دو قسم است ، يکي به نحوه پسنديده مثل اينکه
مکرةلغتنامه دهخدامکرة. [ م َ رَ ] (ع اِ) گیاهی است تیره رنگ . ج ، مَکر و مُکور. || اسپست تباه شده . || ساق آگنده گوشت زیبا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب
مکرةلغتنامه دهخدامکرة. [ م َ ک َ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ماکر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ماکر شود.
مکرهاًلغتنامه دهخدامکرهاً. [ م ُ رَ هَن ْ ] (ع ق ) به اکراه . کرهاً. باکراهت : مکرهاً لابطلا، در پیش رفت و گفت مرا شبان به نزدیک تو فرستاد. (مرزبان نامه ). و رجوع به مُکرَه شود.
مکرهیلغتنامه دهخدامکرهی . [ م ُ رَ ] (حامص ) مُکْرَه بودن . حالت و چگونگی مُکْرَه : آنچنان خوش کس رود در مکرهی کس چنان رقصان رود در گمرهی . مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 238).و رجوع به
مکرهفلغتنامه دهخدامکرهف .[ م ُ رَ هَِ ف ف ] (ع ص ) ابر سطبر بر هم نشسته . || موی بلند پراکنده و ژولیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نره ٔ ایست