مکرمفرهنگ انتشارات معین(مُ رَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - اکرام شده ، بزرگ داشته ، احترام کرده . 2 - احسان کرده .
مکرملغتنامه دهخدامکرم . [ م َ رَ ] (ع مص ) کَرَم . کرامت . (ناظم الاطباء). رجوع به کرم و کرامت شود. || (ص ) رجل مکرم و مکرمة؛ مرد بخشنده و جوانمرد. ج ، مکارم . (از اقرب الموارد)
مکرملغتنامه دهخدامکرم . [ م َ رُ ] (ع اِمص ، اِ) بزرگی و جوانمردی و مردی . مَکرُمة. ج ، مکارم . (منتهی الارب ). بزرگی و جوانمردی و کرامت و سبب کرم . (ناظم الاطباء). بزرگی و جوان
مکرم الصلیحیلغتنامه دهخدامکرم الصلیحی . [ م ُ ک َرْ رَ مُص ْ ص ُ ل َ ] (اِخ ) احمدبن علی بن محمدالصلیحی از ملوک یمن . در سال 459 پس از کشته شدن پدرش به حکومت رسید و در صنعا اقامت کرد و
مکرم زادهلغتنامه دهخدامکرم زاده . [ م ُ رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زاده ٔ مکرم . فرزند مکرم . فرزند شخص بخشنده و احسان کننده : اهل حکمت را به مدح توست رغبت بیشترزان که مکرم زاده و باح
مکرماًلغتنامه دهخدامکرماً. [ م ُ ک َرْ رَ مَن ْ ] (ع ق ) باتکریم . بااحترام . به عزت : صواب آن است که عزیزاً و مکرماً بدان قلعت مقیم می باشد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 9). معتصم گفت ح
مُّکَرَّمَةٍفرهنگ واژگان قرآنبسیار اکرام شده - بسیار گرامی و ارجمند ( در اينجا استفاده از باب تفعيل براي نشان دادن كثرت است)
مکرم الصلیحیلغتنامه دهخدامکرم الصلیحی . [ م ُ ک َرْ رَ مُص ْ ص ُ ل َ ] (اِخ ) احمدبن علی بن محمدالصلیحی از ملوک یمن . در سال 459 پس از کشته شدن پدرش به حکومت رسید و در صنعا اقامت کرد و
مکرم زادهلغتنامه دهخدامکرم زاده . [ م ُ رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زاده ٔ مکرم . فرزند مکرم . فرزند شخص بخشنده و احسان کننده : اهل حکمت را به مدح توست رغبت بیشترزان که مکرم زاده و باح
مکرماًلغتنامه دهخدامکرماً. [ م ُ ک َرْ رَ مَن ْ ] (ع ق ) باتکریم . بااحترام . به عزت : صواب آن است که عزیزاً و مکرماً بدان قلعت مقیم می باشد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 9). معتصم گفت ح
مکرمهلغتنامه دهخدامکرمه . [ م ُ ک َرْرَ م َ / م ِ ] (ع ص ) مکرمة. بزرگوار. گرامی . گرامی داشته : بنات مکرمه و زوجات مطهره ٔ شاه جنت مکان و سایر خدمه ٔ حرم به شرف پای بوسی مشرف شد