مکتوملغتنامه دهخدامکتوم . [ م َ] (ع ص ) پوشیده . (غیاث ) (آنندراج ). پنهان و پوشیده .(ناظم الاطباء). پنهان داشته . نهان داشته : تا که اسرار قدر در تتق پرده ٔ غیب ز اطلاع بشر و عل
مکتوماتلغتنامه دهخدامکتومات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مکتومة. رجوع به مکتومة شود. || رازها و سرها. (ناظم الاطباء).
مکتومانلغتنامه دهخدامکتومان . [ م َ ] (ع ص ، اِ) نزد ارباب سلوک جماعتی را گویند از اولیا که چهار هزار تنند که همیشه در عالم می باشند و یکدیگر را نشناسند و جمال حال خود را ندانند و
مکتومةلغتنامه دهخدامکتومة. [ م َ م َ ] (ع ص ) تأنیث مکتوم . رجوع به مکتوم و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || روغن به زعفران یا به وسمه آمیخته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب ا
مکتوماتلغتنامه دهخدامکتومات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مکتومة. رجوع به مکتومة شود. || رازها و سرها. (ناظم الاطباء).
مکتومانلغتنامه دهخدامکتومان . [ م َ ] (ع ص ، اِ) نزد ارباب سلوک جماعتی را گویند از اولیا که چهار هزار تنند که همیشه در عالم می باشند و یکدیگر را نشناسند و جمال حال خود را ندانند و