مکتملغتنامه دهخدامکتم . [ م ُ ک َت ْ ت َ ] (ع ص )حدیث مکتم ؛ سخن نیک پوشیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سر مکتم ؛ رازی که در کتمان آن مبالغه شود. (ازاقرب الموارد). نیک پوشی
مکتمنلغتنامه دهخدامکتمن . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) الحزن المکتمن ؛ اندوه پنهان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || حزین . (اقرب الموارد). || پوشیده
مکتمعلغتنامه دهخدامکتمع. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) آب خورنده از دهانه ٔ مشک . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتماع شود.
مکتمنلغتنامه دهخدامکتمن . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) الحزن المکتمن ؛ اندوه پنهان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || حزین . (اقرب الموارد). || پوشیده
مکتمعلغتنامه دهخدامکتمع. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) آب خورنده از دهانه ٔ مشک . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتماع شود.
مرموسلغتنامه دهخدامرموس . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رمس . رجوع به رمس شود. || پوشیده . مکتم (خیر). (یادداشت مرحوم دهخدا). || مطموث (خاک ). (یادداشت مرحوم دهخدا).
گلشنی دمشقیلغتنامه دهخداگلشنی دمشقی . [ گ ُ ش َ ی ِ دِ م َ ] (اِخ ) ابن معصوم وی را از عارفان و سالکان صافی میشمرد و گوید: بدین سبب به صوفی ملقب شده است . او را در ادب پایگاهی است ، ول