مکایللغتنامه دهخدامکایل . [ م َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ مِکیَل و مِکیَلة. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به مکیل و مکیلة شود.
مکایللغتنامه دهخدامکایل . [ م ُ ی ِ ] (ع ص ) پیماینده و آنکه پیمانه می کند. (ناظم الاطباء). با یکدیگر پیماینده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکایلة شود.
مکایلةلغتنامه دهخدامکایلة. [ م ُ ی َ ل َ ] (ع مص )با یکدیگر به پیمانه معامله کردن . (المصادر زوزنی ).با یکدیگر پیمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مر یکدیگر را پیمودن . (ناظم الاط
مکایلةلغتنامه دهخدامکایلة. [ م ُ ی َ ل َ ] (ع مص )با یکدیگر به پیمانه معامله کردن . (المصادر زوزنی ).با یکدیگر پیمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مر یکدیگر را پیمودن . (ناظم الاط
مکیللغتنامه دهخدامکیل . [ م ِ ی َ ] (ع اِ) پیمانه . مِکْیَلة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). پیمانه و آلتی که بدان چیزی را می پیمایند. (ناظم الاطباء). ج ، مکایل .
موازینلغتنامه دهخداموازین . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ میزان . (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء)؛ موازین شرع ؛ قواعد آن : چون من سخن به شاهین برسنجم آفاق و انفسند موازینم . ناصرخسرو.در اع
احتسابلغتنامه دهخدااحتساب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شماره کردن و آزمودن . (منتهی الارب ). بشمار آوردن . (زوزنی ). حساب کردن . || مزد و ثواب چشم داشتن . (منتهی الارب ). مزد بیوسیدن . (ت
جارلغتنامه دهخداجار. (اِخ ) یا «جاروتله ». اسم ناحیه ای از لکزستان و نام شهری از لکزستان در 132 هزارذرعی جنوب غربی تفلیس واقع و یکی از شهرهای عمده ٔ لکزیهاست ، در تاریخ خوانین