تحویل کردنلغتنامه دهخداتحویل کردن . [ ت َح ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منتقل شدن . نقل مکان کردن . حرکت کردن . از جایی به جایی دیگر شدن : اگر بدان [ آبگیر ] تحویل توانید کرد، در امن و راحت
کوچ کردنلغتنامه دهخداکوچ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از منزلی به منزل دیگر نقل و تحویل کردن را گویند. (برهان ). رحلت کردن از منزلی به منزل دیگر. حرکت نمودن و نقل مکان کردن . رحلت ن
ترییملغتنامه دهخداترییم . [ ت َ ] (ع مص ) مکان کردن جایی . (تاج المصادر بیهقی ). مقیم بودن به جایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || پیوسته شدن با