مکانگاهلغتنامه دهخدامکانگاه . [ م َ ] (اِ مرکب ) جای بودن . منزل . منزلگاه : از او درخواستند که در آن نواحی مکانگاه ایشان معین کند. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 14).
میانگاهدیکشنری فارسی به انگلیسیcenter, core, epicenter, hub, interval, middle, midpoint, midst, midway, navel, waist
میانگاهلغتنامه دهخدامیانگاه . (اِ مرکب ) درون . میان : پس میانگاه آن گوشت شکافته شود و جای ناف پدید آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بر سر آن دکه سایه ها ساخته و در میان گاه آن گنبدی عظ
میانگاه بین تقاطعیmid-block median/midblock medianواژههای مصوب فرهنگستانجزیرة میانگاهی همسطح یا بالاتر از سطح راه در امتداد خط وسط، که سوارهرو را برای ایجاد فضایی امن برای عبور عابر پیاده باریک میکند
میانگاهلغتنامه دهخدامیانگاه . (اِ مرکب ) درون . میان : پس میانگاه آن گوشت شکافته شود و جای ناف پدید آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بر سر آن دکه سایه ها ساخته و در میان گاه آن گنبدی عظ
میانگاه بین تقاطعیmid-block median/midblock medianواژههای مصوب فرهنگستانجزیرة میانگاهی همسطح یا بالاتر از سطح راه در امتداد خط وسط، که سوارهرو را برای ایجاد فضایی امن برای عبور عابر پیاده باریک میکند
بریدگی میانگاهmedian openingواژههای مصوب فرهنگستانمحلی از میانگاه که امکان دور زدن و عبور از عرض معبر را فراهم سازد متـ . بریدگی 2
توقفگاه میانگاهیmedian strip parking areaواژههای مصوب فرهنگستانمحوطهای برای توقف وسایل نقلیه در نوار میانگاهی
جزیرة میانگاهیmedian islandواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از میانگاه جاده در امتداد خط وسط که بهمثابة ناحیهای مستقل و ایمن براساس نیاز یا کاربردی خاص، معمولاً برای توقف در میانة مسیر دوطرفه، ایجاد شده باشد