مِرکوگویش بختیارینوعى چَکُش چوبى دوسر که اندازه بزرگ آن را براى کوبیدن کلوخ در کشتزار و اندازه کوچک آن را براى کوبیدن پِرچ یا پوست کندن گندم بهکار برند.
مرکولغتنامه دهخدامرکو. [ م َ ک ُوو ] (ع ص ) نعت مفعولی از رَکْو. رجوع به رکو شود. || (اِ) حوض بزرگ ، در مقابل جرموز که حوض کوچک است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرکولغتنامه دهخدامرکو. [ م ُ ] (اِ) گنجشک . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ). مرگو. مرتکو : تو مرکوئی به شعر و من بازم از باز کجا سبق برد مرکو.دقیقی .
مرکوفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= گنجشک: ◻︎ تو مرکویی به شعر و من بازم / از باز کجا سبق برد مرکو (دقیقی: ۱۰۵).
مرکولغتنامه دهخدامرکو. [ م َ ک ُوو ] (ع ص ) نعت مفعولی از رَکْو. رجوع به رکو شود. || (اِ) حوض بزرگ ، در مقابل جرموز که حوض کوچک است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مرکولغتنامه دهخدامرکو. [ م ُ ] (اِ) گنجشک . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ). مرگو. مرتکو : تو مرکوئی به شعر و من بازم از باز کجا سبق برد مرکو.دقیقی .
مرکوفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= گنجشک: ◻︎ تو مرکویی به شعر و من بازم / از باز کجا سبق برد مرکو (دقیقی: ۱۰۵).
مرکوبلغتنامه دهخدامرکوب . [ م َ ](ع ص ،اِ) نعت مفعولی است از مصدر رکوب . رجوع به رکوب شود. سواری کرده شده . (غیاث ). || به معنی مرکب است . (از منتهی الارب ). برنشستنی از ستور و ک