مُک گوشهcorner blowholeواژههای مصوب فرهنگستانحفرههایی در زوایای داخلی قطعۀ ریختگی که به داخل قطعه امتداد یافتهاند؛ لبههای آنها عموماً گرد است و از این نظر با تنجش گوشهای (corner shrinkage) تفاوت دارند
المکلغتنامه دهخداالمک . [ اِ م َ ] (ترکی ، اِ) مادگی و انگله از قیطان و امثال آن . مادگی که از قیطان یا چیزی دیگر بیرون جامه دوزند چون دسته و گوشه ٔ چیزی . اخکورنه . عروة: المک
سوسهsurface blowholeواژههای مصوب فرهنگستانحفرههایی به شکل حبابهای تختشده با گوشههای گرد یا زاویهدار که بهصورت تکی یا گروهی در سطح یا نزدیک به سطح قطعه قرار دارند متـ . مُک سطحی مُک زیرسطحی
پا بدامن کشیدنلغتنامه دهخداپا بدامن کشیدن . [ ب ِ م َ ک َ/ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) گوشه گرفتن . || صبر کردن . (برهان ). || قناعت کردن . (برهان ).
چشمک کردنلغتنامه دهخداچشمک کردن . [ چ َ / چ ِ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چشمک زدن . با گوشه ٔ چشم اشاره کردن . نوعی بهم زدن چشم بقصد ایماء و اشاره : بچشمک کردنش از در مشو دور. نظامی .رج
ملوک طوایفلغتنامه دهخداملوک طوایف . [ م ُ ک ِ طَ ی ِ ] (اِخ ) ملوک الطوایف : کنون ای سراینده فرتوت مردسوی گاه اشکانیان بازگرد...بزرگان که از تخم آرش بدنددلیر و سبکسار و سرکش بدندبه گی