آببینى، ترشحات بینى.
آب بینی:تُف و مُفِ = آب دهان و دماغ
صدای گربه
literal, detailed, literally, precise, religiously, roundly
(بِ) (ق مر.) در کمال دقت ، دقیقاً.
detail
expound
کسى که همیشه ترشحات بینى روى لبش باشد.
معطل و منتظر
گرفتاری
مجانی
بیچاره ، فقیر
(دِ) (ص مف .) از هم جدا کرده .
( ~ .) (ص مف .) ساییده شده .
(ص مف .) سالخورده .
(هِ تِ) (ص مف .) گذاشته ، رها کرده .
(تِ) (ص مف .) الک شده .
متضاد .
گریه و آب بینی همراه هم