مجابلغتنامه دهخدامجاب . [ م ُ ] (ع ص ) جواب داده شده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ). جواب داده و پاسخ داده . (ناظم الاطباء). پاسخ کرده . پاسخ شنیده . که وی را پاسخ داده
مجاب کردنلغتنامه دهخدامجاب کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مفحم کردن . در جدالی لفظی مخاطب را از دادن جواب عاجز ساختن . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در مناظره کسی را مغلوب کردن .
مجاب شدنلغتنامه دهخدامجاب شدن . [ م ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پاسخ داده شدن . پاسخ شنیدن و قبول کردن . || در تنازعی لفظی ، بی دلیل ماندن در برابر خصم . بی پاسخ ماندن . (از یادداشت به خط
مجابلغتنامه دهخدامجاب . [ م ُ ] (ع ص ) جواب داده شده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ). جواب داده و پاسخ داده . (ناظم الاطباء). پاسخ کرده . پاسخ شنیده . که وی را پاسخ داده
مجاباتلغتنامه دهخدامجابات . [ م ُ ] (ع اِ) سخنهای جواب داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || به اصطلاح ، شاعری شعر موزون سازد و دیگری از روی امتحان جواب آن گوید و آن سه قسم است : اگر