موقوذةلغتنامه دهخداموقوذة. [ م َذَ ] (ع ص ) گوسپند کشته شده به چوب : شاة موقوذة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). گوسفندی که به زخم چوب مرده باشد. (دهار) : حرمت علی
موقونةلغتنامه دهخداموقونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) دختر پردگی . (منتهی الارب ). دختر پردگین . (آنندراج ).
موقذةلغتنامه دهخداموقذة. [ م ُ وَق ْ ق َ ذَ ] (ع ص ) ماده شتری که پستان بند در پستان وی اثر کند. || ماده شتر بزرگ پستان که شیرش کم کم بیرون آید و مکیدن و دوشیدن بسیار در پستان وی
موقوذةلغتنامه دهخداموقوذة. [ م َذَ ] (ع ص ) گوسپند کشته شده به چوب : شاة موقوذة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). گوسفندی که به زخم چوب مرده باشد. (دهار) : حرمت علی
منخنقةلغتنامه دهخدامنخنقة. [ م ُ خ َ ن ِ ق َ ] (ع ص ) خفه شده . منخنق . (ناظم الاطباء). گوسفندی که به گلوافشار کشته شود. (مهذب الاسماء) : حرمت علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و
موقونةلغتنامه دهخداموقونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) دختر پردگی . (منتهی الارب ). دختر پردگین . (آنندراج ).
موقذةلغتنامه دهخداموقذة. [ م ُ وَق ْ ق َ ذَ ] (ع ص ) ماده شتری که پستان بند در پستان وی اثر کند. || ماده شتر بزرگ پستان که شیرش کم کم بیرون آید و مکیدن و دوشیدن بسیار در پستان وی
موقوعةلغتنامه دهخداموقوعة. [م َ ع َ ] (ع ص ) گام درشت سخت . قدم موقوعة؛ غلیظة شدیدة. (از اقرب الموارد). || آس تیزکرده . گویند: رحاً موقوعة؛ آسی تیزکرده . (از مهذب الاسماء).