مَسَّهُفرهنگ واژگان قرآنبه او رسيد - با او تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معناي تماس گرفتن دو چيز با يکديگر است)
چمشهلغتنامه دهخداچمشه . [ چ َ ش َ / ش ِ ] (اِ) چشمه باشد و آن جایی است که آب از آنجا جوشد و روان شود. (برهان ). چشمه بود. (جهانگیری ). مقلوب چشمه میباشد که معروفست . (از انجمن آرا). مقلوب چشمه است و آن جایی است که آب از آنجا میجوشد و روان میشود. (آنندراج ). چ
مسعیلغتنامه دهخدامسعی . [ م َ عی ی ] (ع ص ) مرد بسیارسیر توانا بر آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مسیحلغتنامه دهخدامسیح . [ م َ ] (اِخ ) نام حضرت عیسی (ع ) بدان جهت که متبرک آفریده شده . (ناظم الاطباء).لقب حضرت عیسی علیه السلام ، زیرا که آن حضرت دوست حق بودند و از باعث تجرد اکثر به سیر و گشت می بودند. (آنندراج ) (غیاث ). عیسی علیه السلام . (دهار). لقب حضرت عیسی است که یکی از پیغمبران بنی
مشحلغتنامه دهخدامشح . [م َ ] (ع مص ) به هم سودن و درخوردن «شکم ران » یا سوختن ران از درشتی جامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به هم سودن «شکم ران » و سوختن زیر زانو از درشتی جامه . (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد).
مَسَّهُمْفرهنگ واژگان قرآنبه آنان رسيد - با آنان تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معناي تماس گرفتن دو چيز با يکديگر است)
مسهلغتنامه دهخدامسه . [ م ُس ْ س َ / س ِ ] (اِ) به اصطلاح زرگران قسمی از چکش است . (فرهنگ نظام ).- مسه آغو ؛ چکشی است که کف آن محدب است . (فرهنگ نظام ).- مسه چهارسو ؛ چکش چهارپهلو است . (فرهنگ نظام ).<b
لمسدیکشنری عربی به فارسیدست زدن به , لمس کردن , پرماسيدن , زدن , رسيدن به , متاثر کردن , متاثر شدن , لمس دست زني , پرماس , حس لا مسه
قنوطلغتنامه دهخداقنوط. [ ق َ ] (ع ص ) نومید. قانط. قَنِط. (اقرب الموارد) : و ان مسه الشر فیؤس قنوط. (قرآن 49/41).
یخ مسنلغتنامه دهخدایخ مسن . [ ی ُ م َ س َ ] (از ترکی ، فعل ) یوخمسن . یخ مسه . والوچانیدن است از کلمه ٔ «یوخدور» ترکی به معنی نیست . (یادداشت مؤلف ).
مَسَّهُمْفرهنگ واژگان قرآنبه آنان رسيد - با آنان تماس پیدا کرد (کلمه مس که در لغت به معناي تماس گرفتن دو چيز با يکديگر است)