محروملغتنامه دهخدامحروم . [ م َ ] (ع ص ) بازداشته شده از خیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بی نصیب . (ناظم الاطباء). بازداشته شده از خیر و نیکی و فایده . بی بهره . (دستورالاخوان ). || منع کرده شده . ممنوع . بی بهره گردانیده شده .نامراد و بیکام . ناکام . (ناظم الاطباء) :</spa
محرومفرهنگ مترادف و متضادبیبهره، بینصیب، عاری، مایوس، معرا، ناامید، ناکام، ناکامکار، ناکامروا، ناکامیاب، نامراد، ناموفق ≠ کامیاب
excludesدیکشنری انگلیسی به فارسیمحروم می شود، محروم کردن، مستثنی کردن، مانع شدن، بیرون نگاه داشتن از، راه ندادن به