مو شکافتنلغتنامه دهخدامو شکافتن . [ ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) موی شکافتن . به دو نیمه کردن موی . || دقت بسیار در کاری کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به موشکاف و موشکافی شود.
موشکافانهدیکشنری فارسی به انگلیسیdelicate, eagle-eyed, meticulously, microscopic, minute, precisely, rigorous, scrupulous, subtle, superfine, thorough, thoroughgoing
موشکافلغتنامه دهخداموشکاف . [ ش ِ ] (نف مرکب ) موی شکاف . موشکافنده . شکافنده ٔ مو. که سخت تیز است به حدی که موی را می شکافد. کنایه از برندگی بسیار دم و حد چیزی برنده چون شمشیر و
سدللغتنامه دهخداسدل . [ س َ ] (ع مص )جامه فروگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). فروگذاشتن مو یا جامه یا پوشش را. (منتهی الارب ).فروهشتن جامه را. (ناظم الاطباء). ||
تیغلغتنامه دهخداتیغ. (اِ) کارد تیز باشد و شمشیر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 231). شمشیر. (برهان ) (اوبهی ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). شمشیر و سیف و کارد و چاقو. (ناظم الاطبا
خطلغتنامه دهخداخط. [ خ َطط ] (ع مص ) گائیدن زن رابجماع خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خط المراءة خطا. (منتهی الارب ). || کم و اندک خوردن . (منتهی
موی شکافلغتنامه دهخداموی شکاف . [ ش ِ] (نف مرکب ) موشکاف . موی شکافنده . || که از شدت تیزی موی را از درازا بشکافد. که موی را به دونیم کند. مبالغت در برندگی . || کنایه است از هرچیز س