ژولیده مویلغتنامه دهخداژولیده موی . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) پریشان موی . آنکه موی و زلف آشفته و درهم دارد: اَشوع ، اشعث ؛ مرد ژولیده موی . شَعْثاء؛ زن ژولیده موی . (منتهی الارب ). منتفش
موی بغل گوشگویش اصفهانی تکیه ای: müvarguš طاری: mü-ye beqalgöš طامه ای: mu-ye beqalguš طرقی: mü-ye banâgöš کشه ای: mu-ye beqalgöš نطنزی: mu beqal-e guš
موی کالیدهلغتنامه دهخداموی کالیده . [ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) آشفته موی . پریشان موی . که موی ژولیده و پریشان دارد. (از یادداشت مؤلف ) : از این خفرقی موی کالیده ای بدی ، سرکه بر روی ما
شعیلغتنامه دهخداشعی . [ ش ُ عا ](ع اِ) موی ژولیده ٔ بر هم پیچیده در سر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
اشوعلغتنامه دهخدااشوع . [ اَش ْ وَ ] (ع ص ) مرد ژولیده و پریشان موی . مؤنث : شَوعاء. ج ، شوع . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در المنجد چنین است : آنکه موی ژولیده و تیره رنگ دارد.
مویلغتنامه دهخداموی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. م