موی بغل گوشگویش اصفهانی تکیه ای: müvarguš طاری: mü-ye beqalgöš طامه ای: mu-ye beqalguš طرقی: mü-ye banâgöš کشه ای: mu-ye beqalgöš نطنزی: mu beqal-e guš
موی زهارگویش اصفهانی تکیه ای: müpoštzehâr طاری: mü-ye pašt-e âlat طامه ای: mu-ye paštâlat طرقی: mü-ye pašt-e âlat کشه ای: mu-ye paštzehâr نطنزی: muzehâr
موی زیر بغلگویش اصفهانی تکیه ای: müǰirbaqal طاری: mü-ye ǰerbaqal طامه ای: mu-ye ǰirbeqal طرقی: mü-ye ǰerbaqal کشه ای: mu-ye ǰerbaqal نطنزی: muǰirbeqal
باریکلغتنامه دهخداباریک . (ص ) نازک و لطیف چون کمر و لب . بارک مخفف آنست . (آنندراج ). نازک . (ارمغان آصفی ). میرحسن دهلوی گوید : لب باریک تو زیر خط شبگون دیدم چو هلالی که شبانگا
طبرخونلغتنامه دهخداطبرخون . [ طَ ب َ ] (اِ) بید سرخ باشد، و آنرا بید طبری نیز خوانند. (برهان ). نوعی از صفصاف است که به فارسی سرخ بید خوانند و به هندی تن نامند. سرخ بید طبری . (حا
خطلغتنامه دهخداخط. [ خ َطط ] (ع مص ) گائیدن زن رابجماع خط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خط المراءة خطا. (منتهی الارب ). || کم و اندک خوردن . (منتهی
راه زدنلغتنامه دهخداراه زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) قطع راه کردن . غارت کردن و تاراج نمودن در راه . (ناظم الاطباء). لخت کردن کاروانیان در سفر. قطع طریق . (یادداشت مؤلف ). تاراج نمو
زیورلغتنامه دهخدازیور. [ زی وَ ] (اِ) بمعنی زینت و آرایش باشد و آنچه بدان زینت و آرایش کنند. (برهان ) (ناظم الاطباء). آنچه زیب و آرایش بدان بحاصل آید. (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی