موکوللغتنامه دهخداموکول . [ م َ ] (ع ص ) به دیگری سپرده . (منتهی الارب ). امر موکول ؛ کار به دیگری سپرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کاری که به دیگری سپرده شده باشد. (آنندرا
اجل (مع الشد)دیکشنری عربی به فارسیبوقت ديگر موکول کردن , خاتمه يافتن(جلسه) , موکول بروز ديگر شدن , عقب انداختن , بتعويق انداختن , موکول کردن , پست تر دانستن , در درجه دوم گذاشتن
shelveدیکشنری انگلیسی به فارسیقفسه، تاقچه دار کردن، در قفسه گذاردن، قفسه دار کردن، کنار گذاردن، ببعد موکول کردن، شیب دار کردن یا شدن
گیر کردنلغتنامه دهخداگیر کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، به مانعی برخورد کردن . به سبب مانعی از حرکت بازایستادن . حرکت چیزی به سبب اصطکاک یا برخورد با مانعی کند و یا متو
اناطةلغتنامه دهخدااناطة. [اِ طَ ] (ع مص ) اناطه اناطةً؛ آویخت آنرا. (ناظم الاطباء). آویختن . معلق کردن . (فرهنگ فارسی معین ). تعلیق . (از اقرب الموارد). || اناط البعیر؛ به آماس ن
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیز ملقب به تاج الاسلام . اسم و نسب وی احمدبن برهان الدین عبدالعزیزبن مازه معاصربا گورخان خطائی و سنجربن ملکشاه سلجوقی است . و