مؤیدفرهنگ انتشارات معین(مُ ءَ یِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - تایید کننده . 2 - محکم کننده ، استوار دارنده .
مؤیدلغتنامه دهخدامؤید. [ م ُ ءَی ْ ی ِ ] (اِخ ) محمدبن حسین . رجوع به محمدبن حسین ، مکنی به ابوشجاع شود.
مویدواژهنامه آزادتاییدکننده، تقویتکننده، محکمکننده، تاییدشده، نیرودادهشده ( اسم ) 1 - تایید کننده . 2 - محکم کننده استوار دارنده جمع : مویدین . نجاح الموید
مؤید شدنلغتنامه دهخدامؤید شدن . [ م ُءَی ْ ی َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مورد تأیید آسمانی قرارگرفتن . از سوی خدا تأیید و حمایت شدن : کسی کآمد در این خلوت به یکرنگی مؤید شدچه پیر عابد
مؤید بالغتنامه دهخدامؤید با. [ م ُ ءَی ْ ی َ دُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) پسر المتوکل خلیفه ٔ عباسی و برادر المعتز باﷲ (خلافت 252 هَ . ق .) که به دست المعتز کشته شد. (از مجمل التواریخ و
مؤید دیوانهلغتنامه دهخدامؤید دیوانه . [ م ُ ءَی ْ ی ِ دِ دی ن َ ] (اِخ ) یا خواجه مؤید. از اولاد شیخ ابوسعید ابوالخیربود و از پریشانی دماغ دعوی سلطنت می کرد و بر سر همان ادعا رفت . ب
مویدواژهنامه آزادتاییدکننده، تقویتکننده، محکمکننده، تاییدشده، نیرودادهشده ( اسم ) 1 - تایید کننده . 2 - محکم کننده استوار دارنده جمع : مویدین . نجاح الموید