مؤشبلغتنامه دهخدامؤشب . [م ُ ءَش ْ ش َ ] (ع ص ) مرد آمیخته نژاد که نسبش غیرخالص بود. (ناظم الاطباء). مؤتشب . رجوع به مؤتشب شود.
مؤشبلغتنامه دهخدامؤشب . [ م ُ ءَش ْ ش ِ ] (ع ص ) برآغالاننده و برانگیزنده . (آنندراج ). آنکه می آغالاند و فتنه برمی انگیزد. (ناظم الاطباء). مؤتشب . رجوع به مؤتشب شود. || درهم
مشبکدیکشنری عربی به فارسیگيره , گيره قزن قفلي , جفت چپراست , قلا ب , دراغوش گرفتن , بستن , رنده , بخاري تو ديواري , شبکه , پنجره , ميله هاي اهني , قفس اهني , زندان , صداي تصادم نيزه و ش
مشبکدیکشنری عربی به فارسیگيره , گيره قزن قفلي , جفت چپراست , قلا ب , دراغوش گرفتن , بستن , رنده , بخاري تو ديواري , شبکه , پنجره , ميله هاي اهني , قفس اهني , زندان , صداي تصادم نيزه و ش