مؤتضلغتنامه دهخدامؤتض .[ م ُءْ ت َض ض ] (ع ص ) مضطر. (منتهی الارب ، ماده ٔ اض ض )(ناظم الاطباء). || مجبور. (ناظم الاطباء).
موطدلغتنامه دهخداموطد. [ م ُ وَطْ طَ ] (ع ص ) ثابت . (منتهی الارب ). پابرجای و استوار و ثابت که یکی در پی دیگری باشد. (ناظم الاطباء). استوار کرده شده و گران سنگ . (آنندراج ) : بساط امن و امان موطد. (جامعالتواریخ رشیدی ).
مؤثثلغتنامه دهخدامؤثث . [م ُ ءَث ْ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأثیث . پی سپر و آسان و به مراد کننده . (از منتهی الارب ، ماده ٔ اث ث ).