مبیضلغتنامه دهخدامبیض . [ م ُ ب َی ْ ی ِ ] (ع ص ) جامه ٔ سفید پوشیده . (از منتهی الارب ). لباس سپید پوشیده . (ناظم الاطباء). جامه ٔ سپید پوشنده . (آنندراج ). || سفیدگرداننده . (
مبیضلغتنامه دهخدامبیض . [ م ُ ی َض ض ] (ع ص ) سخت سپید شده . (از منتهی الارب ). سپید. (ناظم الاطباء).
مبیضفرهنگ انتشارات معین(مُ بَ یِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - جامة سفید پوشنده . 2 - سفید گرداننده (جامه و غیره ).
مبیضةلغتنامه دهخدامبیضة. [ م َ ض َ ] (ع اِ) آلتی در زنان که تخمدان نیز گویند. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مبیضةلغتنامه دهخدامبیضة. [ م ُ ب َی ْ ی ِ ض َ ] (اِخ ) گروهی است از ثنویه از اصحاب مقنع بدان جهت که جامه های سپید پوشیدندی . ضد مسوده از عباسیان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ن
مبیضةلغتنامه دهخدامبیضة. [ م ُ ض َ ] (ع ص ) امراءة مبیضة؛ زنی که بچگان سپید زاید. ضد مسودة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
مبیضةلغتنامه دهخدامبیضة. [ م ُ ی َض ْ ض َ ] (ع ص ، اِ) پاک نویس ، مقابل مسوده . (یادداشت دهخدا). ظاهراً استعمال فارسی است .
مبیضیلغتنامه دهخدامبیضی . [ م ُ ب َی ْ ی ِ ] (اِخ ) نام طایفه ای است از شیعه که لوای آنان برخلاف لوای بنی عباس سفید بود و جمعی از اینان در حوالی بخارا به این نام موسومند. (از الا
مبیضةلغتنامه دهخدامبیضة. [ م َ ض َ ] (ع اِ) آلتی در زنان که تخمدان نیز گویند. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مبیضةلغتنامه دهخدامبیضة. [ م ُ ب َی ْ ی ِ ض َ ] (اِخ ) گروهی است از ثنویه از اصحاب مقنع بدان جهت که جامه های سپید پوشیدندی . ضد مسوده از عباسیان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ن
مبیضةلغتنامه دهخدامبیضة. [ م ُ ض َ ] (ع ص ) امراءة مبیضة؛ زنی که بچگان سپید زاید. ضد مسودة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
مبیضةلغتنامه دهخدامبیضة. [ م ُ ی َض ْ ض َ ] (ع ص ، اِ) پاک نویس ، مقابل مسوده . (یادداشت دهخدا). ظاهراً استعمال فارسی است .
مبیضیلغتنامه دهخدامبیضی . [ م ُ ب َی ْ ی ِ ] (اِخ ) نام طایفه ای است از شیعه که لوای آنان برخلاف لوای بنی عباس سفید بود و جمعی از اینان در حوالی بخارا به این نام موسومند. (از الا